یک بازی ویدیویی مستقل که در تیتراژ پایانی آن فهرست اسامی افرادی که با حمایتهای مالی کوچکوبزرگ خود شرایط لازم برای ساختش را فراهم آوردند به مراتب طولانیتر از فهرست سازندگانش است، در اکثر مواقع برای عموم ساخته نمیشود. به بیان بهتر کم پیش میآید که یک بازی ویدیویی کاملا داستانمحور، خلقشده با بودجهای اندک و از نظر تصویری شکلگرفته بر مبنای سبک طراحی بصری پیکسلآرت که برای شمارش تعداد محیطهای آن به همهی انگشتهای دو دست هم نیازی ندارید، تلاش جدی برای جلب نظر انواعواقسام مخاطبها را بهعنوان یکی از دغدغههای خود بشناسد. چون معمولا عدهی محدودی جذب چنین محصولاتی میشوند و ماهیت خاص آنها را نیز میپذیرند. به همین خاطر هم آنچنان سازندگان چنین محصولاتی به تبدیل کردن محصول خود به اثری عامهپسند (در معنای صحیح و مثبت آن که به یک بازی موفق در کشاندن انسانهای بیشتر به دنیای خود اشاره دارد) اهمیت نمیدهند.
ولی بازی Yes, Your Grace که بهشدت تحت تاثیر داستانهای پادشاهیمحور پرمخاطب مثل بخشهای صرفا متمرکز روی دعواهای خانوادگی و سیاسی سریال Game of Thrones (بازی تاج و تخت) خلق شده است، یکی از آن آثار مستقلی به حساب میآید که اگر با فرم ظاهری ساده و پایه و اساسهای کمجزئیاتش کنار بیاییم، میفهمیم که میتواند خیلیها را جذب کند
در حقیقت آدمهایی که بهشدت به داستانهایی غیرواقعی با محوریت جنگهای خاندانها، قصهگوییهایی بعضا گرهخورده به عناصر جادویی و در کل تجربهی غرق شدن درون تلخیها و سختیهای حکمرانی بر یک پادشاهی علاقه دارند، میتوانند طی اکثر دقایق با Yes, Your Grace سرگرم شوند؛ اثری که روی کامپیوترهای شخصی میتوان آن را از ابتدا تا انتها تنها با ماوس تجربه کرد و تقریبا تمام کار بازیکن طی دقایقش به حرکت دوبعدی درون چند محیط، انتخاب چند دیالوگ و تصمیمگیری برای چگونگی استفاده از منابع کشوری خیالی خلاصه میشود. با درنظرگرفتن این نکته که انتخابهای شما سرنوشت خودتان و کل امپراتوری را تغییر میدهند و تنها اشتباهی که از به پایان رسیدن قصه جلوگیری به عمل میآورد، تمام شدن کامل یکی از منابع مثل طلا توسط پادشاه است. پس بازی اولین قانون تبدیل شدن به یک بازی داستانمحور مناسب سر و شکل یافته بر پایهی انتخابهای شما را تیک میزند؛ هرگز به خاطر یک انتخاب به شکل مسخرهای تمام نمیشود، دائما در جریان است و در عین حال کاری میکند که بازیکن صرفا بدون هیچگونه درگیری با گیمپلی و بدون توجه به هیچچیز به انتخاب کردن نپردازد. بلکه پس از تنها یک ساعت به خوبی درگیر بودن همهی رخدادهای جهان بازی با انتخابهای خود را درک کند. البته که این بازی مستقل هم گاهی بیشتر از آن که واقعا تغییرهای عظیمی در داستان به خاطر انتخابهای شما به وجود بیاورد، به خوبی «توهم تاثیرگذاری» را به گیمر القا میکند و وی را اینچنین بیشتر به عمق ماجراها فرو میبرد. ولی خوشبختانه منهای چند مورد کمکاری انکارناپذیر، حداقل همیشه همین کار را به شکلی عالی انجام داده است. Yes, Your Grace گاهی حتی در برخی از خطیترین لحظات داستانگویی خویش سبب میشود که بازیکن تا ساعتها مشغول لعنت فرستادن به خود برای انتخابهایش شود؛ آن هم به شکلی که سازنده بتواند به زیبایی جنس تصمیمهای او در ادامهی کار را تغییر دهد.
دیدگاه خود را بنویسید